تو مگر حال مرا می دانی؟ تو کجایی؟
ﺍﻫﻞ این ﮐﻮﭼﻪ ...و یا اهل سمایی...
پس چرا هر شب و روز...من تو را میبینم...
توی ای کوچه ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮐﻨﺎﺭﯼ...
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮه ﺍﺵ... ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ...ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﯼ...
من کجا...کوچه بن بست کجا...پنجره باز کجا...تو بگو...
توکجایی...قلب بیمار مرا...تا کردی...بر سر شاخه غم ...
یا که در کنج دلت بنشاندی...
تو کجایی ...ماه من...تا به کی منتظر ...آمدنت بنشینم...